سوار در برف

15,000 تومان

کتاب سوار در برف داستان‌های واقعی بازنویسی شده توسط جمال الدین حجازی است که از دیدار مردان و زنان با مولا و آقایشان حضرت صاحب الزّمان(عج) سخن می‌گوید. حکایات شیرین و خواندنی که گویا از نهاد هر انسان عاشق و منتظری برخاسته است و آرزوی تمام دوستداران آن حضرت است.

توضیحات

کتاب سوار در برف داستان‌های واقعی بازنویسی شده توسط جمال الدین حجازی است که از دیدار مردان و زنان با مولا و آقایشان حضرت صاحب الزّمان(عج) سخن می‌گوید. حکایات شیرین و خواندنی که گویا از نهاد هر انسان عاشق و منتظری برخاسته است و آرزوی تمام دوستداران آن حضرت است.

در برشی از یکی از داستان‌های این کتاب آمده است:

نور عجیبی که جنسش با همه ی نورهای دنیا فرق می کرد، به چشمان نیمه باز سید نفوذ کرد. او تازه متوجه درد زخم بازویش شده بود.

جوانی چون قرص ماه، تنومند و خوش سیما سوار بر اسبی سفید بالای سرش ایستاده بود و رو به او گفت: سید! بلند شو.

ابهت مرد جوان چنان سید را گرفته بود که او بی آنکه دردی را حس کند، از جایش بلند شد. جوان همان‌طور که سوار اسب بود گفت: گرگ‌ها مزاحمت شدند؟ هان؟ حالا دستانت را بالا ببر. بعد جوان شالش را از دور گردنش باز کرد و دور زخم کتف سید بست. سید می‌لرزید اما دیگر احساس درد نداشت.

بعد سوار رو به سید کرد و گفت: برو خدا نگهدارت، شما نجات یافتید.

سید که هنوز حالش جا نیامده بود گفت: ولی گرگ‌ها چه؟ نکند دوباره حمله کنند؟

جوان لبخندی زد و دستش را به نشانه خداحافظی بالا برد و به راه افتاد.

سید کم‌کم داشت یادش می‌آمد که قبل از بیهوشی از چه کسی کمک خواسته بود. او شالی که دور دستش بود را می‌بویید و می‌بوسید و اشک می‌ریخت. بی‌آنکه بداند، یار را از دست داده بود…کتاب صوتی سوار در برف داستان‌های واقعی بازنویسی شده توسط جمال الدین حجازی است که از دیدار مردان و زنان با مولا و آقایشان حضرت صاحب الزّمان(عج) سخن می‌گوید. حکایات شیرین و خواندنی که گویا از نهاد هر انسان عاشق و منتظری برخاسته است و آرزوی تمام دوستداران آن حضرت است.

در برشی از یکی از داستان‌های این کتاب آمده است:

نور عجیبی که جنسش با همه ی نورهای دنیا فرق می کرد، به چشمان نیمه باز سید نفوذ کرد. او تازه متوجه درد زخم بازویش شده بود.

جوانی چون قرص ماه، تنومند و خوش سیما سوار بر اسبی سفید بالای سرش ایستاده بود و رو به او گفت: سید! بلند شو.

ابهت مرد جوان چنان سید را گرفته بود که او بی آنکه دردی را حس کند، از جایش بلند شد. جوان همان‌طور که سوار اسب بود گفت: گرگ‌ها مزاحمت شدند؟ هان؟ حالا دستانت را بالا ببر. بعد جوان شالش را از دور گردنش باز کرد و دور زخم کتف سید بست. سید می‌لرزید اما دیگر احساس درد نداشت.

بعد سوار رو به سید کرد و گفت: برو خدا نگهدارت، شما نجات یافتید.

سید که هنوز حالش جا نیامده بود گفت: ولی گرگ‌ها چه؟ نکند دوباره حمله کنند؟

جوان لبخندی زد و دستش را به نشانه خداحافظی بالا برد و به راه افتاد.

سید کم‌کم داشت یادش می‌آمد که قبل از بیهوشی از چه کسی کمک خواسته بود. او شالی که دور دستش بود را می‌بویید و می‌بوسید و اشک می‌ریخت. بی‌آنکه بداند، یار را از دست داده بود…

کتاب
عنوان کتاب سوار در برف
نویسنده جمال الدین حجازی
ناشر انتشارات موعود عصر عج
سال نشر 1395
شابک 978-964-6968-03-5
قطع رقعی
قیمت 15000
جلد شومیز
تعداد صفحات 96
نوبت چاپ پنجم
محل نشر تهران

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “سوار در برف”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.