توضیحات
مجموعه یادداشتهای ادبی در فراق یار غایب از نظر
*****
«شاعرم؛ ولی برای جز تو، شعر گفتن نمیدانم. قافیههای من، همه در آغاز بیت میآیند و وزن و عروض از شعر من گریزانند. آیا قامت موزون تو، چنین مرا بیوزن کرده است؟ هر مضمون که شاعران به ذوق میآرایند، حکایتی از بهشت روی توست…
***
باغبانم؛ ولی در باغ من جز نرگس نمیروید. بنفشهها، از تاب شبهای غیبت، در اضطرابند و سوسن و یاسمن، پیامبران حُسن تو. در گلزار خرامیدن را، سرو از تو آموخت و جامه دریدن را، غنچه از من…
***
عاشقم؛ و جز نام تو، ترجمانی برای عشق نیافتم. سوختن، پیشهی من است؛ اما نه پای شمعهای شبهای رنگی؛ در رثای پروانههای سوخته پر. جمعهها را دوست دارم؛ نه چون از کار و مشغله فارغم؛ چون همه را مشغول تو میبینم…
***
کار و بار من، کتاب و قلم است؛ یکی سینه میخنداند، یکی گریه میافشاند و من میان آن خنده و این گریه، حیران نشستهام. تو کدام را بیشتر دوست داری؟ خندهی کتاب را یا گریهی قلم را؟…
****
آموزگارم؛ به نوآموزان مدرسه، الفبای دوست داشتن میآموزم. مهر ورزیدن را با آنان تکرار میکنم و تخته سیاه را پر از سپیدی القاب تو…
***
نامهرسانم؛ نامههای مردم را یک یک به جوی خیابانها میریزم. جز آنکه کوی تو را نشانه گرفته است…
***
طبابت میکنم؛ هر دردی که نه درمان آن، دست مهر توست، مرهم مینهم؛ معجون نمیدهم؛ چرک از آن نمیروبم و مژدهی بهبود آن در طبلهی من یافت مینشود.
***
در بازار حجره دارم؛ «و ان یکاد ..» میفروشم. سرمایهام را خشت میکنم و یک جمکران آرزو میسازم. تو را در محراب آن مینشانم و خود بر در میایستم. کفشهای زائرانت را به خود میآویزم و تا صبح، سلامگوی فرشتگانم.»
آنچه خواندید قسمتی از کتاب ندبههای دلتنگی است. ندبههای دلتنگی، نشید عاشقان بیقرار کوی مهدی علیهالسلام است.
فراقنامهی همهی آنانی که فرا رسیدن آن محبوب نازنین را چشم میدارند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.